/*
خلاصه زندگی ملکالشعرای بهار را میخواندم و گزیدهای از اشعارش را که بیبیسی انتخاب کردهبود. زیباترین چیز در شعرهای دوران مشروطه ملکالشعرا این بود که میگفت تقصیر اشتباهها خودمان را به گردن دیگران نیندازیم. چندتا از شعرهای ملکالشعرا را اینجا کپی میکنم.
امان از من و تو
هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو؟
یا چه کردیم به هم، جان برادر من و تو؟
سعی کردیم به ویرانی کشور من و تو
رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
هر دومان مایه ننگیم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگیم، امان از من و تو
از همان اول، ما و تو به هم رنگ زدیم
وز سر جهل به هم حیله و نیرنگ زدیم
سنگ برداشته بر کله هم سنگ زدیم
گاه تریاک کشیدیم و گهی بنگ زدیم
من و تو بس که دبنگیم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگیم، امان از من و تو
مستبد گشتم و تو باز مساوات شدی
یا که من صاحب ثروت شده تو لات شدی
اعتدالی شده مخلص، تو دموکرات شدی
الغرض من چو تو لات و تو چو من لات شدی
باز هم بر سر جنگیم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگیم، امان از من و تو
من به عنوان وکالت، تو به عنوان دگر
جلب کردیم بسی فایده زین مردم خر
نشد از ما و تو حاصل به کسی غیر ضرر
بلکه گشت ایران از روز نخستین بدتر
ما هم افتاده و لنگیم، امان از من و تو
من و تو خیلی جفنگیم، امان از من و تو
ای برادر تو خری، من ز تو خرتر بالله
بهتر از ما و تو دانی چه بود؟ خر، بالله
خر به چاله ننهد پای مکرر بالله
زین خریت ها ویران شده کشور بالله
ما به فکر خر لنگیم، امان از من و تو
من و تو خیلی جفنگیم، امان از من و تو
از ماست که بر ماست
این دود سیه فام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن این جاست از ماست که بر ماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسی نه تعدی ز کلیساست از ماست که بر ماست
گوئیم که بیدار شدیم، این چه خیال است؟ بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست از ماست که بر ماست
از شیمی و جغرافی و تاریخ، نفوریم از فلسفه دوریم
وز قال و ان قلت، به هر مدرسه غوغاست از ماست که بر ماست
گویند بهار از دل و جان عاشق غربی است یا کافر حربی است
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست از ماست که بر ماست
کار ایران با خداست
با شه ایران سخن گفتن ز آزادی خطاست کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست کار ایران با خداست
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست مملکت رفته ز دست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست کار ایران با خداست
هر دم از دریای استبداد آید بر فراز موجهای جانگداز
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست کار ایران با خداست
مملکت کشتی، حوادث بحر و، استبداد خس ناخدا عدل است و بس
کار پاس کشتی و کشتی نشین با ناخداست کار ایران با خداست
پادشه خود را مسلمان خواند و سازد تباه خون جمعی بی گناه
ای مسلمانان در اسلام این ستم ها کی رواست؟ کار ایران با خداست
شاه ایران گر عدالت را نخواهد باک نیست زان که طینت پاک نیست
دیده خفاش از خورشید در رنج و عناست کار ایران با خداست
باش تا آگه کند شه را از این نابخردی انتقام ایزدی
انتقام ایزدی برق است و نابخرد گیاست کار ایران با خداست
سنگر شه چون به دوشان تپه رفت از باغ شاه تازه تر شد داغ شاه
روزدیگر سنگرش در سرحد ملک فناست کار ایران با خداست
باش تا خود سوی ری تازد ز آذربایجان حضرت ستارخان
آن که توپش قلعه کوب و خنجرش کشور گشاست کار ایران با خداست
باش تا بیرون ز رشت آید سپهدار سترگ فر دادار بزرگ
آن که گیلان ز اهتمامش رشک اقلیم بقاست کار ایران با خداست
باش تا از اصفهان صمصام حق گردد پدید نام حق گردد پدید
تا ببینیم آن که سر ز احکام حق پیچد کجاست کار ایران با خداست
خاک ایران، بوم و برزن از تمدن خورد آب جز خراسان حراب
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست کار ایران با خداست
تغییر صفحه کلید پارسی / انگلیسی یا Ctrl+Alt
حق نگارش از پویا کریمیاناشتراک در
پستها [Atom]